آقا جان ..... عاشقی درد سری بود، نمیدانستیم ...


























یـا امیر المومنین حیدر کرار (ع

 

آقا جان ..... عاشقی درد سری بود، نمیدانستیم ...

حاصلش خون جگری بود، نمیدانستیم
پر گرفتیم، ولی باز به دام افتادیم
شرط بی بال و پری بود نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت، ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود، نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه مان شاهد بود
از تو بر ما گذری بود، نمیدانستیم


.......


این همه چشم براهی ، نگرانم کرده ...
عاشقی، درد سری بود ، نمیدانستیم
هیچکس تاب و تب چشم تو را درک نکرد
هیچکس اشک شب چشم تو را، درک نکرد
ما کجا درد کشیدیم به اندازه ی تو؟
روز و شب گریه ندیدیم، به اندازه ی تو
منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست
اندکی چشم برا هم بگذاری، بد نیست
نگرانم که پس از مردن من برگردی ........
پای تابوت، سر بردن من، برگردی ...
نکند منتظر مردن مایی، آقا ....
منتظرهات ،..... بمیرند، ... می آیی آقا؟



من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد ...
صبح فرداش ، کنار تو ، دلم میخواهد .. عرض کردیم .....،

 

نبودی ،... سحر طول کشید ....
رفته بودی که بیایی،.... چقدر طول کشید .......



اللهم عجل لولیڪ الفرج

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در دو شنبه 27 ارديبهشت 1395ساعت 13:1 توسط راحله 313| |

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin